کم مونده بود وسط حرفاش پاشم بزنم بیرون!!
داخل اتاق رئیس تو شرایطی گیر کرده بودم که باید بگم قشنگ اون جیغ می کشید، من بلندتر داد میزدم :|
من که منم اما اون رئیس نبود، شکمم بود. ینی جییییغ می کشیدااا. عجیب و غریب واس خودش سمفونی میزد بلنددددد
بعد رئیس مات و مبهووت از ولوم صدای من نگام می کرد فقط. مونده بود من چرا هر چن لحظه یبار انقد هیجانی میشم.
روزی پرنده می شوم...برچسب : نویسنده : 1cockpit7 بازدید : 45